
Monday Aug 23, 2021
هان! - شب پانزدهم- مویه های غریبانه
شب پانزدهم | مویه های غریبانهخیمه ها را آتش زده بودند و ریخته بودند برای غارت. زینب و ام کلثوم و رباب، هر کدام به طرفی دویده بودند و بچه ها را به بیابان فراری داده بودند و به فاطمه گفته بودند دورادور، هوایشان را داشته باشد که گم نشوند. در یکی دو خیمه آن طرفتر، لباس چندتایی از بچه ها آتش گرفته بود و هراسان می دویدند و التماس میکردند. ام کلثوم به داد اینها رسیده بود و فاطمه مانده بود و زخم گوش دختری که مردی کوفی، گوشواره و لاله گوش را با هم کنده و برده بود!زینب دویده بود طرف خیمه سجاد. آمده بودند بیمار کربلا را هم گردن بزنند که زینب فریاد کشیده بود و گفته بود «به خدا نمی گذارم تا اینکه اول مرا بکشید» و بعد که کوفیان خجالت کشیده بودند و رفته بودند، با كمك رباب، خیمه سوخته سجاد را با خیمهای نیم سوخته عوض کرده بودند و به همسرش گفته بودند فقط مواظب شویش باشد.تهیه شده در «گروه پادکستهای همیشه در میان»حمایت شده از سوی «هایوب»
Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.