
Tuesday Aug 31, 2021
هان! - شب ۲۳ - سروهای دیدهدوخته
شب بیست و سوم | سروهای دیدهدوختهروز آخر که علی مرتضا با فرق شکافته و روی زرد در بستر شهادت خفته بود، گفته بود که فرزندان فاطمه بمانند و بقیه بروند. عباس که آمد بلند شود، علی گفته بود که تو هم بمان. بعد دست حسین را گرفته بود و در دست عباس گذاشته بود. یعنی عباسم! حسینم را به تو میسپارم. ... حالا عباس، اول سه برادرش را فدای حسین کرده بود و نوبت به خودش رسیده بود. چه پسرهایی امالبنین! چه پسرهایی!اینک پادکست «هان! تشنهلبان»تهیه شده در گروه پادکستهای «همیشه در میان»صاحب امتیاز «هایوب»
Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.