
Saturday Sep 04, 2021
هان! - شب ۲۷ محرم - میگویند اذان
شب بیست و هفتم | میگویند اذاننام حسین را که شنید، از جا برخاست. گویی که غمی بزرگ بر جانش چنگ انداخته باشد، چین بر جبین انداخت و محزون گفت: «از کوفه که خارج میشدم، جماعت بسیاری را دیدم که به قصد جنگ با حسین بیرون میآمدند. دانستم که حسین کشته خواهد شد. با خود اندیشیدم که چون قدرت بر یاری حسین ندارم بهتر آنکه راه بدین سو کج کنم تا نه او مرا ببیند و نه من، او را.»یزید بن معقل، به حیرت نگاهش کرد و گفت: «همین؟» جواب داد: «نخواستم با دشمنانش همراه شوم. این را هم خوش نداشتم که دشمن بر من دست یابد و مرا بکشد! پس راه به این سوی صحرا کج کردم.»من و ابن معقل به هم نگریستیم و ناچار برگشتیم. عبدالله بن حر، قصد پیوستن نداشت؛ نه به سوی دشمن، نه به سوی دوست!اینک پادکست «هان! تشنهلبان»تهیه شده در گروه پادکستهای «همیشه در میان»صاحب امتیاز «هایوب»
Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.