Episodes

Thursday Sep 09, 2021

Wednesday Sep 08, 2021
Wednesday Sep 08, 2021
شب دوم | حیلت امویمیبینید که عهدهاى خدایى شکسته شدهاند؛ اما هیچ باکتان نیست. حال آن که اگر یکى از پیمانهاى پدرانتان شکسته شود؛ هراسان خواهید شد و اکنون در این اندیشه نیستید که پیمان پیامبر خدا شکسته شده است.... با سازشکارى و زد و بند با ستمگران برای خود أمینت ایجاد کردهاید. و اینها همه وظایفى است که خدا ، از نهی کردن و اجتناب ورزیدن، بر عهده شما گذاشته است اما از آن غافلید.اینک پادکست «هان! رسالت رسان»تهیه شده در گروه پادکستهای «همیشه در میان»صاحب امتیاز «هایوب» Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.

Tuesday Sep 07, 2021
Tuesday Sep 07, 2021
شب نخست | نسیان مسلمانانهان! اى مردم! از پندى که خدا- با بد یاد کردن از علماى یهود- به اولیاى خود داده است، عبرت بگیرید؛ آنجا که گفته است: « چرا عالمان دینى و احبار، مردمان را از گفتار گناه آمیز باز نداشتند.»اینک پادکست «هان! رسالت رسان»تهیه شده در گروه پادکستهای «همیشه در میان»صاحب امتیاز «هایوب» Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.

Monday Sep 06, 2021
Monday Sep 06, 2021
شب بیست و نهم | به خاطر سیصد درهمسر مقدس سید الشهدا در تشت بود و نانجیب با چوب دستی بر دندان و لب نازنین او میزد. زینب با لباسی پاره که پیشتر هرگز آنچنان بر تن نکرده بود و در حلقهای از زنان دیگر وارد شد و نشست. ابن زیاد گفت: این که نشست، که بود؟ زینب با او سخن نگفت.عبيدالله ، سه بار پرسید و زینب در هر سه بار، ساکت ماند. یکی از کنیزانش گفت: این، زینب، دختر فاطمه و علی است.ابن زیاد گفت : دیدی خدا با خاندانت چه کرد؟ زینب فرمود: « جز زیبایی ندیدم. شهادت، برایشان مقدر شده بود و آنان به سوی شهادتگاهشان شتافتند، و خدا به زودی، ما و تو و ایشان را گرد میآورد» اینک پادکست «هان! تشنهلبان»تهیه شده در گروه پادکستهای «همیشه در میان»صاحب امتیاز «هایوب» Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.

Sunday Sep 05, 2021
Sunday Sep 05, 2021
شب بیست و هشتم | او دختر علی ستزنی از کوفیان بر بالای بام آمد و پرسید: شما از کدام اسیران هستید؟گفتند: ما اسیران خاندان محمدیم.آن زن از بام، پایین آمد و چادر و پیراهن و مقنعه جمع کرد و به آنان داد تا خود را بپوشانند.کوفیان به گریه و زاری پرداختند، که زین العابدین فرمود: «آیا به خاطر ما گریه و زاری میکنید؟ پس، چه کسی ما را کشت؟!»اینک پادکست «هان! تشنهلبان»تهیه شده در گروه پادکستهای «همیشه در میان»صاحب امتیاز «هایوب» Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.

Saturday Sep 04, 2021
Saturday Sep 04, 2021
شب بیست و هفتم | میگویند اذاننام حسین را که شنید، از جا برخاست. گویی که غمی بزرگ بر جانش چنگ انداخته باشد، چین بر جبین انداخت و محزون گفت: «از کوفه که خارج میشدم، جماعت بسیاری را دیدم که به قصد جنگ با حسین بیرون میآمدند. دانستم که حسین کشته خواهد شد. با خود اندیشیدم که چون قدرت بر یاری حسین ندارم بهتر آنکه راه بدین سو کج کنم تا نه او مرا ببیند و نه من، او را.»یزید بن معقل، به حیرت نگاهش کرد و گفت: «همین؟» جواب داد: «نخواستم با دشمنانش همراه شوم. این را هم خوش نداشتم که دشمن بر من دست یابد و مرا بکشد! پس راه به این سوی صحرا کج کردم.»من و ابن معقل به هم نگریستیم و ناچار برگشتیم. عبدالله بن حر، قصد پیوستن نداشت؛ نه به سوی دشمن، نه به سوی دوست!اینک پادکست «هان! تشنهلبان»تهیه شده در گروه پادکستهای «همیشه در میان»صاحب امتیاز «هایوب» Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.

Friday Sep 03, 2021
Friday Sep 03, 2021
شب بیست و ششم | نماز خوفوقت ظهر که شد، انبوه سپاه کوفیان، یاران حسین را محاصره کرده بودند. شمار یاران حسین چنان اندک بود که اگر یک یا دو نفرشان کشته میشد، نمایان بود، اما لشکریان عمر بن سعد آن قدر زیاد بودند که هر قدر از آنان کشته میشد کاستی در لشکرشان به چشم نمیآمد. هنگامی که وقت نماز فرا رسید ابوثمامه به امام عرض کرد: جانم فدایت، میبینم که این گروه به تو نزدیک شدهاند. به خدا سوگند تا من پیش روی تو کشته نشوم شما به شهادت نخواهی رسید، ولی دوست دارم برای آخرین بار با شما نماز بخوانم. امام سر را به سوی آسمان بلند کرد و فرمود: از نماز یاد کردی خداوند تو را از نمازگزاران و ذاکرین قرار دهداینک پادکست «هان! تشنهلبان»تهیه شده در گروه پادکستهای «همیشه در میان»صاحب امتیاز «هایوب» Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.

Thursday Sep 02, 2021
Thursday Sep 02, 2021
شب بیست و پنجم | غصۀ تنهاییخدا رحمت کند «شبیب بن عبدالله» غلام پیرمان را. راستی در کربلا چقدر غلامها درخشیدند! چهقدر به سروری رسیدند! حرف آخر شبیب را یادت هست؟ قبل از ظهر وقتی قصد میدان کرد، آمد و گفت: «نمیتوانم بمانم ... نمیتوانم بمانم و شاهد دنیای بی حسین باشم.» -- آری، آن وقت، هر سه دست در گردن هم انداختیم و بر مظلومیت حسین گریستیم ...- و چه زود از ما سبقت گرفت و رفت.اینک پادکست «هان! تشنهلبان»تهیه شده در گروه پادکستهای «همیشه در میان»صاحب امتیاز «هایوب» Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.

Wednesday Sep 01, 2021
Wednesday Sep 01, 2021
شب بیست و چهارم | نامه ای با بوی خونصبر کردم تا اثر نامه عبیدالله را در چهره حر ببینم. حر را که دلمرده و دلسرد دیدم، یقین کردم نامه عبیدالله با خود، بوی خون آورده است. پیش رفتم و به سوار گفتم: «تو، مالك بن نسیر نیستی؟!»او گفت: «آری!»به خشم گفتم: «مادرت در عزایت بگرید! چه آوردهای؟»گفت: «فرمان عبیدالله را آوردهام و به بیعت خود با او وفادار مانده ام!»گفتم: «نافرمانی پروردگار نمودی و عبیدالله را اطاعت کردی به چیزی که موجب هلاکت توست. با این پیغام، ننگ و آتش برای خود خریدی!»اینک پادکست «هان! تشنهلبان»تهیه شده در گروه پادکستهای «همیشه در میان»صاحب امتیاز «هایوب» Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.

Tuesday Aug 31, 2021
Tuesday Aug 31, 2021
شب بیست و سوم | سروهای دیدهدوختهروز آخر که علی مرتضا با فرق شکافته و روی زرد در بستر شهادت خفته بود، گفته بود که فرزندان فاطمه بمانند و بقیه بروند. عباس که آمد بلند شود، علی گفته بود که تو هم بمان. بعد دست حسین را گرفته بود و در دست عباس گذاشته بود. یعنی عباسم! حسینم را به تو میسپارم. ... حالا عباس، اول سه برادرش را فدای حسین کرده بود و نوبت به خودش رسیده بود. چه پسرهایی امالبنین! چه پسرهایی!اینک پادکست «هان! تشنهلبان»تهیه شده در گروه پادکستهای «همیشه در میان»صاحب امتیاز «هایوب» Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.